دست‌نوشته‌هایی پیرامون ادبیات، سینما و سیاست از خشایار مصطفوی
درباره‌ِ‌ی من About me:

خون پاک‌نشدنی سوریه روی دست ما ایرانیان

ما ایرانیان با سکوت‌ و رخوت‌مان در قبال فاجعه‌ی سوریه که به صورت مستقیم توسط دولت و حکومت ما صورت می‌گیرد در برابر تاریخ مسئولیم. آیندگان ندیدن و انکار ما را محکوم خواهند کرد. خون هر مرد و زن و کودکی که در حلب می‌ریزد تا ابد بر دستان ما باقی خواهد ماند و با هیچ چیز پاک نخواهد شد. #SaveHalab 



"جنگ سوریه، یمن، افغانستان، عراق و لیبی افروخته از سکوت ماست - نه رای ماست نه رای ملت در خون نشسته"

ما امضا کننده‌گان ایرانی ِ این بیانیه با هر گونه یاری ِ نظامی و غیر نظامی در تداوم جنگ افروزی و قتل‌عام مردم سوریه و جهان مخالف‌ایم. در این گرداب خون، صرفا در کنار مردم رنج‌دیده خواهیم ماند. مردم‌کشی‌های صورت گرفته در سوریه، یمن، افغانستان، عراق، لیبی و کل خاورمیانه همچنین سرکوب اعتراضات مخالفان جنگ در غرب ، توسط حکومت‌ها بدون همه‌پرسی از توابع صورت گرفته است . گردآب خون را متوقف کنید. کشتار مردم سوریه،یمن،افغانستان،عراق،لیبی را خاتمه دهید
**********
 Say no to War

Wars in Syria, Yemen, Afghanistan, Iraq and Libya are waged because of our silence, not our votes, nor the afflicted nations' wills.


We, the Iranian signatories of this petition, are strongly against any military, and nonmilitary, aid provided by the ruling Islamic regime of Iran, resulting in the prolongation of warmongering and massacre of the people of Syria, and other places around the world.


In the bloodbaths of the middle east, we will stand alongside the suffering people. Atrocities committed in Syria, Yemen, Afghanistan, Iraq and Libya and all over the middle east and suppression of anti-war protest in the west, are committed by the governments and have not been condoned by the citizens.

Stop massacring people of Syria, Yemen, Afghanistan, Iraq and Libya.

Alongside the wind

Alongside the wind
By Khashayar Mostafavi
Translations by Buna Alkhas
From: Crimson Snow from Azure Skies: A Compendium of Contemporary and Classical Persian Poetry, Page 51


A child sits in the cradle of a hug,
Rocking from fear of crying perhaps.
Mother is alone - no, there is no father
He has gathered up all his pride among his bullet clips.

He has gone, never to return again unless wrapped inside
Photo By: Guy Le Querrec
A few layers of black plastic.
Uncle brought back a pick-up truck - a gift from the war - After-shock stricken human bones.  I have permission Until tomorrow, to name them one by one, but
It’s a shame my heart is constantly menstruating.
Mother is alone - no, uncle is here -
I play with myself and am frightened.
Just let my swollen breasts gather up the saliva from the Tongues of the drivers, merchants, bakers - oh father,
It is such a pity that the mouths of all my would-be lovers Smell of chicken and rice, yoghurt and onions;
And Uncle is worst of all.
Mother is alone,
She says that not all the men of the world are uncles. (Okay, I’ll call you father.) -  Oh father, father, I am cold – No, I didn’t mean anything by that - I just wanted to say the weather was getting cold.

Mother is alone. Even the uncles have gone.
I fumble around under the white sheets and at times, 
Out of happiness, I slide over to the window to see if the Uncle with the bunch of wildflowers is still standing by the wall, enchanted by my pink slippers –
Or has he too gone to hell?
It’s been windy all night; on the roads, in the streets,
In my head.
And the good news is that mother is no longer alone,
She should be at God’s side by now.
And I am doing fine, making the rounds from morning ‘til night. Pretending to spend a lifetime with this one or That one. Too bad I didn’t know what a good thing this Crocodile brand razorblade was and how nicely it rips Apart tissue and veins and nerves and a few other places.
God, these few imaginary places. Do I rip you apart as Well, or you me?
I am not alone here; there are ants as well, with a whole Bunch of feet and a world of patience.
I am joyful; I love everyone, even these silent ants who Busy themselves on my body and I am so happy that the Sun has foolishly gone elsewhere to take care of office Business and daily affairs…   

   
By Khashayar Mostafavi
Translations by Buna Alkhas

وقتی زرنگ‌ها به اکثریت برسند

(photo: tumblr)


اخیرا فیلم ایرانی "مذاکرات مستقیم آقای عبدی" در فضای اینترنت و شبکه‌ی خانگی منتشر شده است. این فیلم که در سال 1393 ساخته و امسال پخش شده،از لحاظ تصویری کپی رج به رج و پلان به پلان  فیلم هالیوودی [Buried] (مدفون) محصول ۲۰۱۰ و ساخته‌ی Rodrigo Cortés است.
با اینکه من نسخه‌ی اصل فیلم را چند سال قبل دیده بودم با دیدن همان پلان نخست نسخه‌‌ی ایرانی بدون لحظه‌ای درنگ، کپی‌برداری جز به جز برایم روشن شد. داستان فیلم اصلی ساده است یک راننده کامیون آمریکایی که برای شرکتی خصوصی نظامی در عراق کار می‌کند بعد از دزدیده‌ شدن‌اش در تابوتی که دفن شده بیدار می‌شود، در تابوت تلفنی است که او باید به وسیله آن خود را نجات دهد. نسخه‌ی ایرانی فیلم در همین حال و هوا می‌گذارد با این تفاوت که متن سعی دارد نگاهی ایرانی به مسائل داشته باشد.
در فضای مجازی به دنبال نقدی از فیلم "مذاکرات مستقیم آقای عبدی" می‌گردم و به تیتر و نقد خبرگزاری دولتی فارس می‌رسم:




"مذاکرات مستقیم آقای عبدی» در تاریخ سینما ماندگار می‌شود." ( احتمالا به علت کودکانه‌ترین نوع سرقت هنری.)



در طول تاریخ هنر، بسیاری از هنرمندان از آثار پیش از خویش وام گرفته‌اند، از فرم و محتوایی اقتباس کرده‌اند و اثری نو آفریده‌اند، خلق اثر نو لزوما به معنای بومی‌سازی (در اینجا ایرانیزه کردن) نیست بلکه آفرینش جهانی نو به واسطه‌‌ی عنصر خلاقیت هنرمند ثالث، وجه تمایز کپی و اقتباس است.البته منبع هر برداشتی همیشه ذکر می‌شود که در اینجا کارگردان ایرانی نه تنها به خود زحمت نوشتن یک خط در مورد منبع اصلی را نداده بلکه به خود جایزه هم داده: 
"شاه حاتمی: تاکنون مشابه فیلم «مذاکرات مستقیم آقای عبدی» در سینمای ایران ساخته نشده است" (البته، کپی برداری در هنر ایران سبقه‌ی طولانی‌‌ای دارد، اما در این مورد، این گونه آشکارا محصول کارگردان و نویسنده‌ی دیگر را دزدیدن و با نام خود منتشر کردن، حتما در سینمای ایران منحصر به فرد است. )
 


 
کپی‌کاران مثلا در حوزه‌‌ی هنر نقاشی، به واسطه‌ی ممارست، گاه به چنان درجه‌ای می‌رسند که از اثر اصل کاری شکیل‌تر می‌آفرینند اما به علت فقدان اصالت، اثرشان بی‌ارزش شناخته می‌شود. عباس کیارستمی در فیلم "کپی برابر اصل" جهان حاضر را جهان کپی ها می‌داند (این همان مضمونی است که بودریار با واژه‌ای به نام وانمودها به ما معرفی می‌کند.) اما نکته‌ی فاجعه باری که در این فیلم رخ داده این است که، تیم سرقت هنری شامل علی شاه حاتمی به عنوان کارگردان و اکبر عبدی در نقش تنها بازیگر فیلم،
به علت فقر خلاقیت به تمام معنا ایده و اجرای فیلم نیمه درخشان مدفون با بازی Ryan Reynolds ناک‌اوت کرده‌اند و آن را آلوده‌ به کلیشه‌ها و معادلات سطحی سینمای رانت‌خوار دولتی و نیمه دولتی ایران کرده‌اند که محصول نهایی با ذهن لمپن‌مدار کارگردان و بازیگر به فیلمی به معنای واقعی نازل تبدیل شده است.

با نگاهی کوتاه به اخبار پیرامون ایران، می‌توان نمونه‌های فراوانی از انواع و اقسام سرقت مادی و معنوی رسید. از اختلاس‌های چند میلیارد تومانی و دلاری تا سرقت‌های علمی، شامل کتاب و پایان‌نامه و مقاله. نکته قابل تاسف این سرقت‌ها و دست‌برد‌های کوچک و بزرگ این است که ما ایرانی‌ها در همه‌ی حوزه‌های فرهنگی، علمی و اقتصادی به تدریج تبدیل به نمادی از سارقین بی‌باک می‌شویم. کسانی که از هر موقعیتی، برای دزدی دریغ نمی‌کنند و تبعات و ارزش‌های اخلاقی‌ برایشان بی‌معناست. شاید اولین نکته‌ای که در این میان به ذهن خطور کند، ضعف قوانین و عدم حمایت سیستم از مولفان و عدم تبعیت کشور ما از قانون کپی رایت است . اما از منظر من مساله فراتر از الزامات قانونی است. اساسا آنچه که در فرهنگ ما مثلا در ابتدا به یک کودک یاد داده می‌شود، ارزش "زرنگ بودن" است. این ارزش در همه‌ی مقاطع همراه انسان ایرانی باقی می‌ماند. از زرنگ بودن در صف نانوایی و جلو زدن از دیگران تا جعل مدرک دانشگاهی.

 به اعتقاد من وقتی زرنگ‌ها به تدریج به اکثریت عددی می‌رسند، وضع ما دقیقا همین می‌شود که در ایران امروز می‌بینیم. کشوری که از ریشه تا راس‌اش فقط فساد و ابتذال است که شره می‌کند. سیستمی فاسد از وزیر و وکیل و رئیس‌جمهور بگیر تا هنرمند و سیگارفروش و استاد دانشگاه  که همه بیمار‌گونه ته ذهن‌شان زرنگ بودن و پایمال کردن حقوق دیگران را ارزش می‌پندارند. آری در شرایطی که مذهب (که اساسا متعلق به جهان باستان است) از دادن الگوهای اخلاقی به جامعه عاجز است و ارزش قانون بر اساس اصل "تو نخوری جا می‌مونی یکی دیگه می‌خوره" به هیچ انگاشته می‌شود؛ ما به ساختاری نو در همه‌ی زمینه‌ها نیاز داریم. این درخت فاسد را باید از ریشه قطع کرد و نهالی تازه کاشت. بعد یقه‌ی تک به تک این موریانه‌ زرنگ‌های کوچک و بزرگ اقتصادی و هنری و سیاسی و علمی را گرفت و به آن‌ها فهماند که قربانی‌ کردن منافع مادی و معنوی دیگری در راه منافع خویش همچون هر جای دیگر جرم است و مجازات در پی دارد. 


نوشته: خشایار مصطفوی
به تاریخ آبان 1395